راهـِ بـی پایانـ

۰۹مهر

اصلا چرا جمعه؟؟؟؟

یا چرا اصلا غروب جمعه؟؟؟؟

چرا هفته بعد از ظهر جمعه تموم نمیشه!!!!! 

مسخرس

ولی حتی اگه کل روزو بیرون بوده باشمو خوشگذرونی

آخر این جمعه لعنتی زهرشو بهم میریزه

18سال زندگیم تک تک جمعه هام واسم عذاب ترین روز بوده

واسه همین هیچوقت از اومدنش خوشحال نمیشم

به خصوص اینروزا که نمیتونم به کسی از گرفتگی دلم بگم

درد اونجا بیشتر میشه که یهو پی ام میاد 

+حالم گرفتس😫

من:چیشده عزیزم؟(من بدتر از تواما😪)

کلی پای حرفاش میشینی و خودت هیچی به هیچی



خلاصه اینکه میخوام مث بچه ها یه حرفیو بزنم که خنده داره اما از ته دله😢






"جمعه خر است"




شقایق ...
۰۹مهر

به نام خدا

پاییز😊

پاییز حس غریبی داره

واسه خیلیا شروع یه فصل عاشقانس 

پر از قدم زدنای تو بارون زیر چتر یار

واسه خیلیا یاد آور روزای شیرین که حالا فقط طعم گس اون زیر زبونشون مونده

خیلیا پاییز رو فصل عاشقی میدونن

خیلیام فصل دوری و جدایی

پاییز!خزون! بهارِعاشقا! هرچی که اسمشو میزاریم

هرچقدم شیرین و دوست داشتنی باشه 

بازم تو یه عصر پاییزی

وقتی آسمون دلش پره و ناله میکنه که بباره

دلتنگی میاد سراغ دل خیلیامون

مهم نیست دلتنگ کی؟چی؟کِی؟کجا؟

اما هوای پاییز گاهی بس ناجوانمردانه دل رو قلقلک میده 

واسه به یاداوردن خاطرات گذشته

هنوز نمیدونم چون پاییزه دلمون میگیره

یا چون دلمون گرفته پاییز رو حس میکنیم

پاییز هم مثل تابستون میگذره

فقط ای کاش باعث نشیم یکی دیگه مث خودمون سال دیگه همین موقع ها

از خاطرات شیرین گذشتش که حالا جز یه طعم گس براش چیزی نمونده بنویسه😊

پاییزتون پر از خاطرات قشنگ و رنگی💝

شقایق ...
۲۱شهریور

🔸


امروز ظهر نهار عدس پلو داشتیم ، نه اینکه بدمزه باشد ، من دوست ندارم 

نهار نخوردم ، یک تکه خربزه با دست گاز زدم و رفتم سر درسم ، بقیه هم نهارشان را خوردند رفتند پی کارشان ، خیلی اتفاق خاصی نیفتاد نه بقیه تب کردند که من نهار نخورده ام نه من از گشنگی مردم 

حالا من اگر عدس پلو را به زور میخوردم برنج و عدس و آب و روغن را که حرام می کردم هیچ ، هر قاشقی هم که پایین می دادم عذاب می کشیدم

اگر از تنهایی رنج می برید خواهشا به عدس پلو قانع نشوید ، بروید بگردید غذای مورد علاقه تان را پیدا کنید ، مثلا زرشک پلو با مرغ 

اینکه از سر تنهایی وارد یک رابطه با کسی شوید که خیلی دوستش ندارید هم خودتان را عذاب می دهید و هم طرف مقابلتان را حرام می کنید 

همیشه به خاطر نیازهایتان دست به هر کاری نزنید ، هیچ وقت عدس پلو را بخاطر گشنگی نخورید... 





شقایق ...
۲۱شهریور

بنگ بنگ


طی جنگ جهانی اول بود، یا دوم، شایدم سوم، دقیقا یادم نیست.

اما یکی از همون بکش بکش های مسخره بود، فهمیدم هرچه که بیشتر پیش میره، آدم کش ها حرفه ای تر میشن، به عنوان یک دوست بهت نزدیک میشن، نفوذ می کنن و...بنگ بنگ!

اون وقت بود که تصمیم گرفتم راهکاری ارائه بدم تا آدم کش ها رو شناسایی کنیم.

راه حل این بود، باید به سه نفر شک کرد، هر وقت اون ها رو می دیدی باید اسلحه را روشون می کشیدی و...بنگ بنگ!

اون سه نفر این ها بودن، کسی که حتی یکبار بهت دروغ گفته، کسی که حتی یکبار قالت گذاشته...و مهمترین نفر کسی که بیش از حد خوبه یا بهتر بگم به صورت مشکوکی خوبه!

اگر می خواهی بگی که زندگی جنگ نیست باید بهت بگم این مورد آخری می تونه زندگی را افتضاح تر از جنگ بکنه!

یک نفر که خیلی خوبه، به صورت مشکوکی خوبه، بهت نزدیک میشه، نفوذ می کنه و...بنگ بنگ!

قسمت بد ماجرا اینجاست، نمی میری!



👤 روزبه معین


شقایق ...
۲۸مرداد

🔸

اصلأ ما عادت داریم

به ترجمه کردن رفتار دیگران ،

اگر اینطور نبود ،

اگر تا تقی به توقی نمیخورد

 از رفتارهای کسی که به تازگی یکجای زندگیمان پیدایش شده 

برداشت های عاشقانه نمیکردیم 

و بعضی شب ها تا صبح روی فلان حرف یا رفتارش حساس نمیشدیم

 و 

داستانی که دوست داشتیم

 نمی ساختیم 

و ذوق نمی کردیم

 این همه آدم اسیر عشق های یک طرفه اطرافمان نبودند...

اشتباهمان اینست

 که فرصت نمیدهیم 

آدمها به زبان بیایند ،

تا نگاه مهربان دیدیم 

خیال میکنیم عاشقانه است

 تا کمی توجه و حمایت دیدیم 

دلمان به عشقی گرم میشود

 که توی ذهنمان ساختیم 

و باورش کردیم 

تا اسمش را صدا کردیم 

و در پاسخ "جانم" شنیدیم

 دلمان لرزید و 

عشق آمد نشست

 روی شانه هایمان..

اما این برداشت های اشتباه یکجا راه درست را پیدا میکنند و

 دستشان رو میشود

 آن وقت اسمشان را میگذارند

 "سوء تفاهم" 

و هیچ کاری هم از دستت برنمی آید ،

 وقتی کسی اسمش را صدا زد

 و جانم شنید 

وقتی نگاه هایی که تو تحویل گرفتی 

به دیگری سپرد

 وقتی فهمیدی

 آهنگ عاشقانه ای که برایت فرستاد

 برای دیگران هم ارسال شده ...

وقتی به خودت آمدی 

و دست پیش بینی هایت رو شد.... 

تازه آن وقت می نشینی و

 کلاف دلخوشی هایت را می شکافی ،

 غصه میخوری و

 به حماقت خودت توی آینه میخندی

 اما یاد میگیری

 تا آدمها با زبان خودشان خیلی چیزهارا نگفته اند

 از رفتارهای نامفهوم و اتفاق های پیش پا افتاده ی عادی چیزی که دلت میخواهد

 نسازی و

 ناراحت یا دلخوش نشوی!

لطفأ جوری خیالبافی کنید :)

که وقتی حقیقت 

را فهمیدید 

تلخی أش 

حال زندگیتان را بهم نزند !

#نازنین_عابدین_پور



شقایق ...
۲۸مرداد

سلام

خوبین دوستای عزیزم

بعد یه تایم خیییییللللللللیییییییییییی طولانی باز اومدم

راستش به خاطر یه سری مشکلات و یه سری اتفاقا نشد که باشم:'(

دوستای خوبم خیلی به دعای خیرتون نیاز دارم

مشغول درس خوندن و کنکور این داستانام--_____--

دوستون دارم ♥

شقایق ...
۰۵آذر

.ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﻢ ..…

ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳـــﺖﺩﺍﺭﻡ …

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺳﺮﺧﻮﺵ

ﻣﯿﺸﻮﻡ ...

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ

ﺑﻠﻨﺪ .… ﮐﻭﺗــﺂﻩ ﮐـــﻮﺗــﺂﻩ ﮐﻨﻢ

ﻭ ﭼﯿﺰ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻥﻫﺎ .…

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺷﺎﺩ ﺑﺮﻗﺼﻢ

ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﻼﯾﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﻡ

ﻭﻫﻤﻨﻮﺍﯾﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺩﻟﻨﻮﺍﺯ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﻭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ ﻭﺁﺑﯽ ﻭﺯﺭﺩ

ﻭﺻﻮﺭﺗﯽ ﻭﻗﺮﻣﺰ ﺑﭙﻮﺷﻢ .…

ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻥ ..…

ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ……

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻨﻢ ……

ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺷــﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ .……

ﺁﺳﺎﻥ ﺑﺨﻨــــﺪﻡ ..…

ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ .…

ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺎﺯﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﻭﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ...

ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺧﻠﻮﺕ ﺩﻧﺞ ﻣﻴﻬﻤﺎﻥ ﮐﻦ !

ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﯼ ﺑﺨﺮ !

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﺭﻭﺣﺖ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ ..

ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﭘﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ

ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﻴﮑﻨﺪ ! ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ

...

شقایق ...
۰۵آذر


همـــیشـــه دلـــم میگیـــره

از خـــوبی هــایی کــهـ کــردم

مهـــربونیـــام

خنـــدونـــدن اطـــرافــــم

خـــوشحـــال کـــردنشـــون

اروم کـــردنشـــون

زنــدگـــیم بـــهـم ثاــبتـــ کـــرد

هـــرچـــی بــدی کــــنـــم بیــــشـــتــر دوســـم دارن

هـــرچـــی نـــاراحتـــشون کــنــم بیـــشتــر بـــهـم اهمیـــت میـــدن

بـــاهـــاشــون بـــد حـــرف بزنـــم عـــاشقــــ💔ــم میـــشن

اره رفیــــق

خـــوب بـــودن جرمـــهـ 😪

بـــد بـــاش 🍃

شقایق ...
۳۱شهریور

گاهی وقتا لازمه زمین بخوری

تا بببینی کیا پشتتن

کیا باعث رشدتن

کیا میرن

کیا همه جوره میمونن


گاهی لازمه جوری زمین بخوری که زخمی بشی

زخماتو باز بزاری تا ببینی کیا نمک میپاشن

کیا مرحم میزارن

کیا باتو همدردن

کیا هم خود دردن


هیچوقت تا زخمی نشی نمیتونی بفهمی کی چه رفتاری میکنه

دست یه کسایی نمک میبینی که روشون قسم میخوردی

و یه کسایی مرحم میزارن رو زخمات که اصلا یادشون نبودی

انقد مات و مبهوت رفتارای اونا میمونی که کلا یادت میره زمین خوردی

زخمات دیگه نمیسوزن این جیگرته که میسوزه

که چرا به بعضیا بیشتر از لیاقتشون بها دادم

بعضیا رو هم فراموش کردم

زمین که میخوری میبینی کیا هنوز کنارت ایستادن و نرفتن

شقایق ...
۱۵شهریور

چه زود دیر می شود !


در باز شد ،


بر پا ،


بر جا ...


درس اول :


بابا آب داد ،


ما سیراب شدیم !


بابا نان داد ،


ما سیر شدیم !


اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند ،


در سبد مهربانی شان ...


و کوکب خانوم چقدر مهمان نواز بود !


و چقدر ،


همه منتظر آمدن حسنک بودند ...


کوچه پس کوچه های کودکی را ،


به سرعت طی کردیم ،


و در زندگی گم شدیم ،


همه زیبایی ها رنگ باخت !


و در زمانه ی سنگ و سیمان ،


قلب هایمان یخ زد !


نگاهمان سرد شد ،


و دستانمان خسته ،


دیگر باران با ترانه نمی بارد !


و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،


زرد شدیم ،


پژمردیم ،


و خشکزار زندگیمان ،


تشنه آب شد ...


سال هاست ،


وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم ،


جز رد پایی ،


 از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم ،


و در ذهنمان ،


جز همهمه زنگ تفریح ،


صدایی نیست ...!!!


                             و امروز ،

                 چقدر دلتنگ ،


          آن " روز ها " اییم !


   و هرگز ،


        نفهمیدیم ،


            چرا برای" بزرگ شدن "،


                    این همه بی تاب بودیم ?

شقایق ...