راهـِ بـی پایانـ

کافه...

پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷ ب.ظ

گوینده:سعید پور محمودی


شاعر: احسان رعیت


 


متن شعر:


کنارش نشستی تو یه کافه و

هوا سرده گونه ات اناری شده

یکی با تو میشینه و سهم من

فقط میزهای کناری شده

کنارت نشسته بهت زل زده

درست از همون جا ک جای منه

هوا سرده قهوه سفارش بده

حساب دوتاتون به پای منه

میخوام جفتتون و واسه اولین 

قراری ک دارید مهمون کنم

اگه عشق بازی باهاش سختته

بگو مشتری ها رو بیرون کنم

تا نزدیک میشی به دستای اون

هوا سرد میشه تو پیراهنم

تا شالت رو میبندی به گردنش

یه دردی میپیچه توی گردنم

همین ک بهت زل زده کافیه

دیگه روسریت رو عقب تر نکش

عزیز دلم لااقل پیش من

تو ته مونده ی قهوه اشو سر نکش

دیگه جای من تو این کافه نیست

باید دیگه راهی بشم سمت در

به گارسون سپردم مزاحم نشه

تا میتونی از کافه لذت ببر

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۴
شقایق ...

نظرات  (۲)

دردناک اما واقعیت!!!
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲ شاپرک تنهایی ها

درخت خشک را مانم به صحرا

که عمری سر کند تنهای تنها

نه بارانی که ارد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستی اش را

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی