لحظه لحظه تا ملاقات با خدا
امشب با خدا وعده ی دیدار دارم
قرار است به دنبالم بیآید
به او گفتم که زنگ در را نزند
من گرمایش را حس میکنمو
با حس کردن گرمایش در را می گشایم
به او گفتم که کسی باور نمی کند
قرار است امشب خدا به دنبالم بیآید
قرار است دستانم را در دستانش بگیرد
قرار است با هم قدم زنیم
قرار است با هم پرواز کنیم
قرار است به جنگل برویم
قرار است بالاترین سیب سرخ را برایم بچیند
قرار است به کوه برویم
قرار است به بلند ترین قله مرا ببردقرار است
به ساحل برویم
قرار است روی شن ها با هم بدویم
قرار است به کویر برویم
قرار است در گرما آبی خنک به دستانم دهد
به من قول داده که اگر خسته شدم قدم هایش را آرام کند
به من قول داده که اگر حرف زدم به حرف هایم گوش کند
به من قول داده که اگر چشمانم خواب آلود شد در آغوشش بخوابم
به من قول داده که وقت خواب برایم لالایی بخواند
من امشب با خدا قرار دارم
نکند دیر کندامشب با خدا قرار دارم
بهترین لباسم را پوشیده ام
با خدا قرار دارم
زیبا ترین شعرم برایش سروده ام قرار دارم